محمدمیلاد عزیزممحمدمیلاد عزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
عشق مائده و علیرضاعشق مائده و علیرضا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

شیرینی زندگیمون محمدمیلاد

پدر بزرگم

سلام پدر حال ما خوب است اما تو باور نکن دلمان برای دیدارت تنگ است...یادت را به شمعدانیهاپیوند زدم که هیچگاه زرد نخواهد شد همیشه دسته های سبز و پرگل از یادت خاطراتت حرفهایت نگاهت صدای خنده هایت به طاقچه خیالم است چه صبور و مهربان بودی که... پدرم نیست ولی خاطره هایش باقیست      یاد آن قلب پراز مهر و صفایش باقیست مرگ پایان کسی نیست که عاشق باشد    پدرم رفت ولی عشق و دعایش خالیست به یاد همه پدران سفر کرده.... پارسال همین موقع ها بود که فرشته مهربون خونمون پدربزرگ عزیزم به خاطر مشکل کلیه و خیلی چیزای دیگه راهی بیمارستان شدن  خیلی روزای بدی بود با هربار زنگ خوردن تلفن قلب میریخت که ...
28 مرداد 1393

خاطرات و عکسای مشهد

سلام عسللللللللللل خوبی قربون قد و بالات من اومم باکلی عکس و خاطره شمام الان پایین پیش مامان جونتی که تونستم بیام وبلاگتو آپ کنم شیطون بلا اولین عکس از آسمون مشهده        محمدمیلاد وبابایی تو صحن رضوی     هوا خیلی سرد بود شب ها  ببین محمدمیلاد چه شکلی شدههههههههه       اینم خونواده سه نفرمون     محمدمیلاد و مامان مائده     چالیدره     طرقبه     روز آخر و مسجد گوهرشاد ...
23 مرداد 1393

اولین سفرنامه

سلام مسافرکوچولو  زیارتت قبول گل پسرم 5 مرداد رفتیم پابوس امام رضا همراه آقاجان و مامان جون و خاله فاطمه خیلی خوش گذشت انگار به شمام خیلی خوش گذشت توی صف نماز کلی برای بچه ها ذئق میکردی و میخندیدی وقتی نماز جماعت میخوندیم پسرخوبی بودی و ساکت میخوابیدی تانماز تموم بشه البته گاهیم گریه میکردی  وقتی بغلت میکردم و جمعیتو میدیدی که رکوع و سجود میرن کلی ذوق زده میشدی وقتیم داشتیم ربنا میگفتیم فکرمیکردی میخوایم بغلت کنیم کلی عکس برات دارم که بعدا میام و میزارم الان داری همراه من توام تایپ میکنی دیگه نمیشه برات بنویسم ایشالا بعدا با کلی عکس و بقیه خاطرات مشهد میام عزیزم ...
22 مرداد 1393

واکسن 6 ماهگی

25 تیر واکسن 6 ماهگیتو زدیم فندق کوچولو بمیرم برات خیلی دردت گرفت من که طاقت نداشتم ببینم بیرون موندم با مامان جون ملیحه رفتی داخل اتاق  وقتی آمپولو تو پات فرو کرد کلی جیغ زدی 3 روزم تب کردی و تا غذامیخوردی بالا میئردی  خیلی سخت بود این چندروز خداروشکر تا یک سالگیت دیگه واکسن نداری و راحتی البته اگه خدای نکرده مریض نشی و آمپولت نزنن
22 مرداد 1393
1